انگار چیزی در ذهن اصلانی جرقه زده باشد، سکوت میکند و بعد در ادامه میگوید: «این شرایط، ممکن است برای هرکدام از ما به وجود بیاید ها. اینطور نیست که معلولیت فقط برای یک عده از انسانها نوشته شده باشد. ممکن است من همین حالا سکته کنم و یک طرف بدنم لمس شود. یا بروم بیرون، تصادف کنم و یک پایم قطع شود. بنابراین وقتی درباره تسهیل شرایط برای حملونقل و حضور معلولان عزیز در جامعه صحبت میکنیم، از موضوعی میگوییم که در حال حاضر زندگی بخشی از شهروندان جامعه را درگیر کرده اما هر لحظه میتواند برای همه ما موضوعیت پیدا کند.»
ایده اولین تاکسی اینترنتی خیریه دنیا، کنار اتوبان متولد شد!
«در این سالها ما به تمام مشکلات معلولان فکر کردهبودیم و به لطف خدا و با کمک مردم، با ساخت مجتمع بهشت امام رضا (ع) در حد توان خودمان برای رفع این مشکلات تلاش کردیم. فقط در زمینه رفع مشکل حملونقل معلولان عزیز فعالیتی انجام ندادهبودیم که سال گذشته یک اتفاق باعث شد با مطرح کردن ایده اولین تاکسی اینترنتی خیریه دنیا، در این زمینه هم ورود کنیم.» آقا یوسف 43 ساله از اتفاقی که جرقه تولد تاکسی اینترنتی منحصربفرد داستان ما را زد، اینطور میگوید: «یک روز در اتوبان همت، خانم سنوسالداری را دیدم که داشت در حاشیه اتوبان، ویلچر همسرش را هل میداد! ماجرا این بود که این عزیزان از یک شهر دور برای درمان به بیمارستان میلاد مراجعه کردهبودند و با یک آدرس اشتباهی، بعد از خروج از بیمارستان، سرگردان شدهبودند. در اطراف بیمارستان موفق به ماشین گرفتن نشده بودند و با توجه به اینکه در اتوبان هم خودرویی توقف نمیکرد، مستأصل شده بودند.
من ازآنجاکه با این عزیزان زندگی میکنم، هیچوقت بیتفاوت از کنارشان نمیگذرم چون میدانم پیرزن و پیرمردی که ناراحت و پریشان به اطراف نگاه میکنند یا نابینایی که گوشهای ایستاده، حتماً مشکلی دارند. اغلب میخواهند جایی بروند اما نگران واکنش راننده هستند که مبادا در مقابل کندی و مکث آنها رفتار تندی نشان دهد. خلاصه سوارشان میکنم و تا مقصد میرسانمشان. آنها هم بهترین دستمزد را به من میدهند ها؛ یک چک سفید امضا میگذارند جلوی دستم! همینکه پیاده میشوند، میگویند: «الهی عاقبت بخیر شوی.» و همین دعایشان، روزیِ یک عمر مرا تأمین میکند. به نظرم مردم هم اگر بدانند چه نعمتی پشت این اتفاقات خوابیده، آنها هم مشتاق میشوند.»
وقتی خودروی 2، 3 میلیاردی، با افتخار تاکسی یک معلول شد
«خلاصه همینکه خواستم به این خانم و همسر معلولش کمک و آنها را سوار ماشینم کنم، یک خانم جوان با ماشین 2، 3 میلیاردیاش سر رسید و توقف کرد. تا مرا شناخت، شروع به پرسوجو کرد. وقتی ماجرا را توضیح دادم، گفت: «اجازه میدهید من این عزیزان را برسانم؟» گفتم: شرایط خوبی ندارند. این عزیز معلول، هم ویلچر دارد و هم در این چند ساعت سرگردانی، پوشکش کثیف شده. ماشین شما... حرفم را قطع کرد و گفت: «اشکالی ندارد. من امروز حالم خوب نیست. اجازه بدهید به این عزیزان کمک کنم. شاید حال خودم هم خوب شد.» اینطور شد که کمک کردیم و آن عزیز معلول و همسرش سوار ماشین آن خانم شدند و ویلچرش را هم در ماشین گذاشتیم و رفتند. تازه آن خانم محترم بابت این موضوع، از من تشکر هم کرد! این اتفاق برای من خیلی قشنگ بود و همانجا به ذهنم رسید که کار حملونقل معلولان را مردم میتوانند انجام دهند.
از همان موقع، این موضوع و چگونگی اجرایش، ذهن مرا درگیر کرد. با خودم میگفتم: چطور میشود تاکسی اینترنتی و آژانس تا میبینند مسافر یک معلول است، کنسل میکنند اما این خانم داوطلبانه برای سوار کردن یک معلول، پیشقدم میشود؟...»
ذهن «مناسبسازیشده»، از خودروی مناسبسازیشده موثرتر است
«خیلی فکر کردم و به 2 نکته رسیدم. در ماجرای تاکسی اینترنتی و آژانس، بحث پول مطرح است و راننده شاید با خودش حساب کند کرایهای که میگیرد، به آنهمه معطلی و زحمت برای کمک به مسافر معلول نمیارزد. درحالیکه برای یک فرد داوطلب، اصلاً پول مطرح نیست. از آن طرف، راننده بیخبر به سراغ مسافر میرود و میبیند او معلول است و غافلگیر میشود. اما فرد داوطلب از ابتدا میداند دارد برای سوار کردن یک فرد معلول میرود. بنابراین ذهنش برای این کار، آماده است. اصطلاحاً میگویند: «ذهنش مناسبسازی شده است.» با خودش میگوید: «من دارم میروم یک فرد معلول را سوار کنم. پس باید صبر و حوصله داشته باشم. وقتی از در خانه بیرون آمد، باید پیاده شوم، بغلش کنم و کمک کنم سوار شود، بعد ویلچرش را تا کنم و در صندوق عقب بگذارم، در مسیر آرام بروم که اذیت نشود، موقع پیاده شدنش هم باید صبور باشم.» یعنی تمام این مسائل را برای خودش حل میکند و با دلش سراغ آن معلول عزیز میرود. پس میخندد، اخم و بداخلاقی نمیکند بلکه مدام لبخند به لب دارد و با مسافرش گپ هم میزند. حالا اگر ماشین مناسبسازی نشده باشد و یک ماشین ساده هم باشد، اما راننده چنین تفکر و رفتاری داشته باشد، آن عزیز معلول راحتتر است سوار ماشین او شود تا سوار یک ماشین مناسبسازیشده.»
نمونه خودروی مناسب سازی شده برای حمل و نقل معلولان
اصلانی از یک ایده ذهنی صرف نمیگوید. مشابه این اتفاقات را بارها از نزدیک دیده و نتایج زیبایش را لمس کرده: «ما در مرکز خودمان، یک عزیزی داریم که گهگاه میآید و بچهها را با پرایدش به باشگاه ورزشی میرساند. حالا تصور کنید ماشین ساده او یک طرف باشد و یک بنز مناسبسازیشده هم طرف دیگر. من از بچهها بپرسم: دوست دارید با کدام ماشین بروید؟ حتماً میگویند: «با پراید.» در توضیحش هم میگویند: «با آقای راننده پراید، در مسیر میگوییم و میخندیم. موسیقی هم برایمان میگذارد. ویلچرمان را میگذارد صندوق عقب و با کش میبندد. مدام هم نمیگوید: وای، رنگ ماشینم را برد. موقع پیاده شدن هم بغلمان میکند، اصلاً هم اخم نمیکند. اما راننده بنز شاید اخم و بداخلاقی کند و بگوید: مواظب باشید ماشینم خراب نشود. ما با همان پراید راحتتریم.»